کد مطلب:225218 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:285

بیان قصد کردن مأمون توهین امام رضا را و نفرین آن حضرت و توهین مأمون
در بحار و عیون أخبار و مناقب ابن شهر آشوب و سایر كتب أحادیث و تواریخ مسطور است كه أبوالصلت عبدالسلام بن صلاح هروی گفت كه مأمن را خبر دادند كه حضرت أبی الحسن علی بن موسی الرضا سلام الله علیه برای كلام انعقاد مجالس می كند و مردمان به تكلم و علوم فاخره آن حضرت مفتون می شوند، مأمون با محمد بن عمرو طوسی كه حاجب مأمون بود امر كرد تا برفت و مردمان را از مجلس آن حضرت مطرود نمود و خود آن حضرت را نزد مأمون حاضر ساخت.

چون مأمون نظرش افتاد كلمات درشت بر زبان آورد و آن حضرت را رنجیده خاطر ساخت، امام رضا از حضور مأمون بیرون آمد و غضبناك هر دو لب مبارك



[ صفحه 162]



حركت می داد و می فرمود: «بحق مصطفی و مرتضی و سیده ی نساء قسم است لأستنزلن من حول الله عزوجل بدعائی علیه ما یكون سببا لطرد كلاب أهل هذه الكورة ایاه و استخفافهم به و بخاصته و بعامته» هر آینه به حول و قوه خداوند عزوجل نفرین خود را بر وی فرود می آورم به طوری كه سبب آن شود كه سگها و اراذل این شهر او را از این شهر بیرون كنند و او را و خواص و عوامش را خوار و خفیف گردانند.

آنگاه به منزل و مركز خود باز گردید و بفرمود تا آبدستان حاضر كردند و وضوء بساخت و دو ركعت نماز بگذاشت و در ركعت ثانی این كلمات را در قنوت قراءت فرمود:

«اللهم یا ذا القدرة الجامعة و الرحمة الواسعة و المنن السابغة و الالاء المتوالیة و الأیادی الجمیلة و المواهب الجزیلة، یا من لا یوصف به تمثیل و لا یمثل بنظیر و لا یغلب بظهیر، یا من خلق و رزق و ألهم فأنطق و ابتدع فشرع و علا و ارتفع و قدر فأحسن و صور فاتقن و احتج فابلغ و أنعم فاسبغ و اعطی فأجزل، یا من سما فی العز ففاق خواطر الأبصار و دنا فی اللطف فجاز هواجس الأفكار.

یامن تفرد بالملك فلا ندله فی ملكوت سلطانه و توحد بالكبریاء فلاضد له فی جبروت شأنه، یامن حارت فی كبریاء هیبته دقایق لطائف الاوهام و حسرت دون ادراك عظمته خطائف أبصار الأنام، یا عالم خطرات قلوب العالمین و شاهد لحظات أبصار الناظرین.

یا من عنت الوجوه لهیبته و خضعت الرقاب لجلالته و وجلت القلوب من خیفته و ارتعدت الفرائص من فرقه، یا بدی ء یا بدیع یا قوی یا منیع یا علی یا رفیع صل علی من شرفت الصلاة بالصلاة علیه و انتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعة عن بابی و اذقه مرارة الذل و الهوان كما اذاقنیها و اجعله طرید الأرجاس و شرید الأنجاس».

خلاصه معنی چنین است كه عرض می كند:ای خدای من ای صاحب قدرت جامعه و رحمت واسعه و منتهای پی در پی بدون انفصال و انقطاع و نعمتهای متوالیه



[ صفحه 163]



شامل جمیع بلدان و امصار و تحت و فوق و یمین شمال و خلف و یسار و اقطاع و اقصاع و تمام معالم و عوالم موجودات من الأزل الی الأبد و ایادی و احسانهای جمیله بدون ضنت و منت و مواهب جزیله بیرون از اندازه وهم و قیاس و مقدار حساب و شمار، ای كسی كه نمی توان او را به تمثیل و مماثل داشتن به چیزی توصیف نمود یا او را به نظیر و مانندی ممثل گردانید و غلبه و فیروزمندی او را محتاج به ظهیر و معاون و مساعدی موكول داشت یا به دستیاری ظهیری و پشت بندی بر وی غالب گردید.

ای كسی كه بیافرید و روزی بخشید و ملهم گردانید و ادای آن را زبان گویا داد و ابتداع نمود و شروع كرد و طریق نمود و بلندی جست و ارتفاع گرفت و تقدیر و اندازه گرفت و نیكو كرد و صورتگری فرمود و متقن و مستحكم ساخت و احتجاج فرمود و به پایان رسانید و انعام فرمود و باسباغ و اكمال آورد و عطا فرمود و جزیل گردانید،ای كسی كه در مراتب عزوجلال بلند شد و بر خواطر أبصار فایق گشت و نزدیكی فرمود در لطف و از هواجس افكار بگذشت.

ای كسی كه در ملك پادشاهی متفرد و یكتا گشت لاجرم ندی و انبازی او را نیست یعنی چون بدلایل ساطعه و براهین لامعه خداوند تعالی یكتا و بی مانند است لاجرم به حكم عقل و نقل و حس او را ندی نیست و در ملكوت سلطنت انبازی نتواند داشت و در مراتب عظمت و كبریا متوحد و یگانه گردید لاجرم بدلیل و برهان در جبروت شأن و جلال ضدی و مخالفی و همالی نتواند داشت.

ای كسی كه دقایق لطایف اوهام در مقامات كبریای هیبت او متحیر و سرگشته و خطایف أبصار انام در دور باش ادراك عظمت و بزرگی او فرومانده و نابینا است ای دانای خطرات قلوب عالمین ای شاهد لحظات ابصار ناظرین یعنی بر هر چه در قلوب جهانیان خطور نماید دانائی و بر هر چه لحظه ها و نگریدنهای ابصار بینندگان احاطه جوید بینائی بر همه ناظری و در همه جا حاضر.

ای كسی كه وجوه از عظمت هیبتش خوار و قرین ذلت و انكسار و گردنهای گردنكشان و رقاب عالمیان در پیشگاه جلالتش خاضع و فرود افتاده است و دلها



[ صفحه 164]



از بیمش ترسنده و لرزان و رگها و اندامها از فرق و ترس او بلرزه و رعده اندر شود ای بدیع ای قوی ای منیع ای علی ای رفیع صلوات فرست بر كسی كه شرافت می جوید صلواتها و درودها [1] به واسطه صلوات فرستادن بر او یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و این كلمه بسی لطیف است، و انتقام مرا بكش از آنكس كه با من ظلم نمود و مرا خفیف خواست و شیعیان مرا از درگاه من دور و مطرود نمود، و بچشان او را تلخی ذلت و هوان را چنانكه خواست به من بچشاند، و او را بدست ارجاس ناس و انجاس مخلوق طرید و شرید گردان.

أبوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی می گوید: هنوز سخن مولا و دعای آقایم به پایان نرسیده بود كه جنبیدن و لرزیدن در شهر مرو نمودار شد و آن شهر همی خواست زیر و روی شود و حالت زعفه و برجای گشتن و صیحه و ضجه و نعره و نفیر و هایاهو و غبار بر گنبد دوار برآمد و هیجانی عظیم در نفوس پدید گردید من از مكان خود به دیگر جای نشدم تا گاهی كه مولایم علیه السلام سلام نماز بداد و فرمود: ای أبوالصلت.

«اصعد السطح فانك ستری امرأة بغیة رثة مهیجة الأشرار متسخة الأطمار یسمیها أهل هذه الكورة سمانة لغباوتها و تهتكها قد اسندت مكان الرمح الی نحرها قصبا و قد شدت و قایة لها حمراء الی طرفه مكان اللوء فهی تقود جیوش القاعة و تسوق عساكر الطغام الی قصر المأمون و منازل قواده».

بر فراز این بام برآی همانا خواهی دید زنی زانیه زشت زبان نادان بدگوی حمقاء نكوهیده حال بد صدای چركین جامه ی كه همیشه اشرار را برانگیزد و صدا بغوعا و غوغا طلبی بركشد و اهل این شهر او را سمانه نامیده اند به واسطه غباوت و تهتك او و كندی فهم او.

مجلسی اعلی الله مقامه می فرماید: در مناسبت لفظ سمانه برای غباوت و تهتك خفائی است مگر اینكه گفته شود: از این روی سمانه نام یافت كه به واسطه



[ صفحه 165]



شرانگیزی و آشوب طلبی یا ابلهی و كند فهمی و بلغمت مزاج فربه بوده است و نیز در مردم هتاك بی باك اندوه و ألم چندان مؤثر نیست و كاهشی در بدن او روی نمی كند از این روی فربه می شود، بالجمله می فرماید: آن زن عوض نیزه نی بر میان بسته تا به گلوی خود و بر آن تكیه نموده و چادری سرخ در ازای پرچم بر سر آن بسته باشد و سر و سرور سپاهیان اراذل و پرغوغا گردیده و لشكریان فرومایه و اوباش را به قصر مأمون و منازل سران سپاه و مقربان درگاه او براند.

أبوالصلت می گوید؛ من به بالای بام برفتم و جز مردمی را كه به ضرب عصا و سنگ سر و دست و اندام ایشان در هم شكسته و مجروح گردیده ندیدم، و در همان حال نگران مأمون شدم كه زره بر تن پوشیده و از قصر شاهجان بیرون آمده روی به فرار آورده بود و از همه جا بی خبر بود كه بناگاه شاگرد حجامت گری از یكی از بامهای بلند خشتی سنگین فرو افكند چنانكه بر سر مأمون رسید چنانكه پوست سرش را در هم شكسته و خود از سرش فرو افتاد، یكی از كسانی كه مأمون را می شناخت با آن كس كه خشت را پرانید گفت: وای بر تو اینك أمیرالمؤمنین است.

در این اثنا شنیدم سمانه گفت: خاموش باش كه تو را مادر مباد كه امروز روز تمیز و شناختن ایشان و محابات است نه روزی كه حفظ شئونات و رعایت طبقات برحسب درجات ایشان شود، اگر این مرد أمیرالمؤمنین می بود هرگز رضا نمی داد كه ذكور فجار را بر فروج ابكار مسلط نماید، بالجمله مأمون و لشكر او را بعد از آنكه دچار اذلال و استخفافی شدید نمودند به بدترین حال بیرون كردند.

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب می گوید: قصر مأمون همان قصر أبی مسلم است كه در شاهجان بود، و می گوید: بعد از آنكه مأمون و لشكر او را به آن خواری و خفت و ذلت بیرون كردند اموالش را به غارت بردند، و از آن پس به فرمان مأمون چهل تن غلام را كه دیدبان یا مورد اتهام شدند از چوبه دار بیاویختند، و نیز بفرمود دهقان مرو را خرم و خوشنود ساختند و دیوار آنجا را بلند كردند تا از آن پس اراذل و اوباش و غوغائیان بر آن دست نیابند و اسباب فتنه و آشوب نیارایند.



[ صفحه 166]



مأمون بدانست كه این خفت و ذلت عظیم كه بر وی روی گشود از آن بود كه خواست حضرت امام رضا علیه السلام را خفیف گرداند، پس از آن بازگشت و به حضور آن حضرت درآمد و امام را سوگند داد كه برای احتشام او به پای نشود و سر مباركش را ببوسید و در حضور همایونش بنشست و عرض كرد: از این پس نفس من با این مردم خوب و خوش نمی شود به فرمای تا رأی مباركت چه تصویب فرماید؟ امام علیه السلام در جواب او زبان به پند و اندرز برگشود و كلماتی فرمود كه اسباب خروج او از مرو به جانب عراق گردید چنانكه در جای خود مسطور شود.

راقم حروف گوید: چون كسی در این خبر و دعا و نفرین امام رضا علیه السلام بنگرد می بیند كه امام رضا علیه السلام هلاكت یا تغییر سلطنت مأمون را از خدای تعالی مسئلت ننمود بلكه آنچه صلاح وقت او بود در ذلت و مطرودیت و خفت او به خواست و همان شد كه خواست، چه انتظام عوالم امكان به توجه امام زمان مربوط است لاجرم هر چه صلاح بدانند چنان كنند كه خواهند.

خواست ایشان خواست خداست و خواست خدا خواست ایشان است، گاهی شیر پرده شیر درنده گردد، و گاهی مأمون و سپاه او ذلیل و بی چاره شوند، گاهی شهادت آن حضرت بدست مأمون باشد، ما چه دانیم چه حكمتها و علتها مندرج است، كسی داند كه می داند و كسی تواند كه می تواند.


[1] بلكه شرافت مي جويد نماز به صلوات فرستادن بر آن سرور.